موسیقی درمانی
بر اساس تعریف "انجمن موسیقی درمانی آمریکا"، موسیقیدرمانی استفادهی بالینی و مبتنی بر شواهداست که از مداخلات و فعالیتهای موسیقایی، به منظور پیشبرد اهداف مراجع که از طریق ایجاد یک ارتباط درمانی مناسب بین مراجع و موسیقیدرمانگر میباشد، استفاده میشود.
اهداف موسیقی درمانی
در موسیقیدرمانی از موسیقی به عنوان ابزاری برای برطرف کردن نیازهای فیزیکی، روحی، شناختی و اجتماعی افراد استفاده میشود، بدین معنا که به دنبال ارزیابی نقاط ضعف و قدرت فرد، یکی از برنامههای موسیقیدرمانی از جمله آهنگ سازی، آوازخوانی، نواختن، حرکت با موسیقی و یا گوش دادن به موسیقی برای مراجع طرحریزی میگردد.
درگیر شدن در فعالیتهای موسیقایی در یک محیط درمانی، میتواند منجر به تقویت تواناییهای فرد و یا انتقال آنها به دیگر زمینههای زندگی او گردد.
موسیقیدرمانی میتواند در درمان نقایص فیزیکی و حرکتی مؤثر بوده و انگیزهی افراد را برای درگیر شدن در روند درمان خود بالا ببرد، همچنین با فراهم آوردن حمایتهای عاطفی از مراجع و خانوادهی او، زمینهای را برای ابراز احساسات ایشان ایجاد مینماید.
دانش موسیقی اگرچه جوان است، اما از پشتوانه و پیشینهی تاریخی غنی برخوردار میباشد. تاریخ مملو از نظرات و استنباطهای متفکران درباره تأثیرات درمانی موسیقی است. برخی از نظرات حاوی حقایقی است که در زمان خود قابل بررسی و تحقیق نبوده و به تدریج با پیشرفت دانش صحت و سقم آن مورد ارزیابی قرار گرفتهاست. به عنوان مثال افلاطون فیلسوف بزرگ یونانی دوهزار سال پیش ابراز میدارد که:"موسیقی برای ادامهی حیات بشر ضروری است و هوش، حس مشاهده، استنباط و عواطف روحی بشر را میافزاید".
دو امتیاز اساسی موسیقیدرمانی عبارت از:
موسیقی برای همه محرک، آرامبخش و درمان کننده بوده و موسيقيدرماني ميتواند منجر به بهبود سلامت فيزيولوژيك و روانشناختي افراد شود.
امروزه در اغلب كشورهاي توسعه یافته، استفاده از روشهاي طب مکمل مانند موسيقي درماني به دلايلي اعم از جذابيت، غيرتهاجمي بودن و اثرات جانبي اندك، در كنار درمانهاي رايج و در تيمهاي چند تخصصي مورد استفاده قرار ميگيرد. از طرفي محققين دريافته اند كه فعاليتهاي موسيقي درماني مانند گوشدادن به موسيقي، نواختن و حتي حركات موزون همراه با موسيقي باعث بهبود مهارتهاي حركتي، افزايش هماهنگي چشم و دست، تقويت كنترل حركتي و بهبود دامنهي حركتي مفاصل در افراد مبتلا به اختلالات حرکتی ناشی از نقایص ارتوپدیک و نورولوژیک خواهد شد.
همچنین موسیقی میتواند منجر به تقویت مهارتهای ذهنی، اجتماعی و حرکتی کودکان و ایجاد لذت و شادی در فعالیتهای شخصی و اوقات فراغتشان شود. آنچه مسلم است این است که دانش جوان موسیقی تأثیر عمیق خود را در زمینههای گوناگون توانبخشی نشان داده و ضروری است که به تجربههای بدست آمده از آن توجه بیشتری شود.
به دليل جنبهی موسيقايي و وجود تجارب چندحسي در حركات ریتمیک، اين نوع حركتها روش مناسبي در كار با كودكان دارای اختلالات تکاملی ميباشد. تحقيقات نشان داده است اين گروه از كودكان علاقهی وافري به موسيقي، ملوديهاي دلنشين، جذاب و آهنگهاي ريتميك دارند، لذا درمانگر در كار با اين گروه از كودكان میتواند از حركتهاي توأم با ملودي كه ايجاد هيجان و توجه ميكند، به عنوان عاملی براي رشد افراد در زمينههاي شناختي، دركي، آموزشي، حركتي، مهارتهاي اجتماعي و عاطفي استفاده نمايد؛ به علاوه اهداف درمانی در این روش کودکان را بیشتر جذب کرده و در تمرینات درمانی مقاومت کمتری از خود نشان می دهند.
كودكان صرف نظر از داشتن یا نداشتن استعداد موسيقي، علاقهی فراواني به ريتم، موسيقي و آواز نشان ميدهند و از آن لذت ميبرند. حركات موزون به دليل همراه بودن با ويژگيهاي فوق، پاسخ مطلوبي به اين نياز و علاقهی كودكان ميباشد و به آنها نشاط و شادابي ميبخشد. بسياري از كودكان زماني كه بخشي از يك شعر موزون را به خاطر نميآورند، خود ممكن است كلمات و عبارات بيمعنا اما هماهنگ با ريتم و ملودي را جايگزين نمايند، كه نشانگر خلاقيت و علاقهی آنان به ريتم ميباشد.
موسیقی درمانی چیست؟
موسيقيدرماني مداخلهاي است كه درمانگر بوسيلهي آن، با به كارگيري ارتباطات و تجربههاي موسيقایي به مراجع در ارتقاي سلامتش كمك ميكند. حال اگر موسيقي به كار گرفته شده براي فرد معنادار باشد، درمان براي فرد جذابتر خواهد شد. همچنین از سويي ديگر درآميختگي حركات و بازيها با موسيقي، اشعار و ترانههاي موزون و آهنگين، بر اثربخشي اين روش در كار با كودكان افزوده است. موسيقي به دليل پيوند بسيار نزديكي كه با روح، هيجان، احساس و عواطف كودك دارد، به وجودآورنده و تقويت كننده مهارتهاي ارتباطي، اجتماعي، گفتار و زبان و ... ميباشد. بُعد ملوديك و آهنگين موسيقي آرامشبخش، تلطيف دهنده و نشاطآور براي كودكان بوده و بُعد ريتميك و موزون آن ايجادكننده نظم، هماهنگي، يكپارچگي و وحدت ميان عناصر دروني، ذهني و رواني كودك با دنياي پيرامونش ميباشد.
موسیقی در درمان:
برای انجام هر کاری دانستن و رعایت استانداردهای آن بهترین مدرک برای قضاوت و ارزشیابی خواهد بود، در مبحث موسیقیدرمانی که دارای دو جنبهی موسیقی و پزشکی است، دانستن اطلاعات جامع در مورد درک و دریافت موسیقی، روانشناسی و تئوری موسیقی و تاریخ موسیقی و همچنین شناخت دقیق در مورد جوانب مختلف جسمی و روانی بدن انسان براساس علوم فیزیولوژی (کارکرد صحیح اجزای بدن) و پاتولوژی (آسیب شناسی) برای موسیقیدرمانگر الزامی است. موسیقیدرمانی به علت سهولت اجرا، برای هر سن و در هر مرکز درمانی میتواند با هدف کمک به فرد برای استفاده از حداکثر توان خود به کار گرفته شود.
پایهگذاران اولیهی موسیقی درمانی معتقدند که موسیقی یک رفتار انسانی است، نه فقط برای اینکه انسان آن را خلق میکند بلکه برای اینکه بستگی و ارتباط خود را با آن میآفریند. اما مهمترین جنبهی ارتباطی موسیقی به خاطر وجه غیرکلامی آن است که میتواند در درمان اهمیت اساسی داشته باشد. موسیقی با استفاده از فعالیت هایی که موجب تعامل موفقیت آمیز فرد با گروه میشود به تسهیل عملکرد منجر میشود.
توماس هيلاک، پنج عامل متأثر از موسيقيدرماني را اينگونه اعلام كرد:
1- تعديل توجه : موسيقي از نظر آناتوميكي توجه فرد را به خود جلب ميكند لذا هم براي معطوف نمودن توجه بيماران به موسيقي به جاي توجه به درد ، اضطراب ، نگراني و ناراحتي به كار ميرود و هم براي درمان اختلال نقص توجه.
2-تعدیل عواطف : موسیقی میتواند فعالیت ساختارهای مغزی لیمبیک و پارالیمبیک را تعدیل کند. این ساختارها معمولا در شروع، ایجاد، حفظ و خاتمه دادن به حالات عاطفي درگير هستند. لذا از موسيقي ميتوان در درمان اختلالات خلقي مانند افسردگي، اضطراب و اختلال استرس پس از سانحه استفاده کرد.
3- تعديل شناخت : اين امر به وسيلهي كد گذاري، ذخيرهسازي و بازيابي اطلاعات موسيقايي است كه از طريق تجربههاي موسيقايي بدست ميآيد.
4- تعديل رفتار : اصلاح رفتار از طريق موسيقي ميتواند شامل الگوهاي حركتي مثل راه رفتن، صحبت كردن، گرفتن اشياء در دست و ... باشد. امروزه ارتباط بين فاكتور 3 يعني شناخت و فاكتور 4 يعني اجرا به خوبي ثابت شدهاست.
اين روند در قسمت كورتكس پيش حركتي صورت ميگيرد كه اجراي فعاليتهاي شناختي چون حافظهي كاري، توالي و پيش بيني سلسله مراتبي را به عهده دارد.
5- تعديل ارتباط : موسيقي خصوصا نوعي كه فرد به صورت فعال در آن موسيقي توليد ميكند ، ميتواند به نوعي يك روش آموزشي براي مهارتهاي ارتباط غيركلامي باشد.
تکنیکها و روشهای مختلفی برای استفادهی درمانی از موسیقی وجود دارد که مهمترین آنها عبارت اند از شنیدن قطعات موسیقی به صورت غیر فعال، شرکت در برنامه های فعال موسیقی، موسیقی و مشاوره، موسیقی و موضوعات تحولی- آموزشی، موسیقی و تحرک، موسیقی و بازخورد زیستی و فعالیتهای گروهی موسیقایی.
تاثیر موسیقی بر مغز و سیستم عصبی
در دو دهه اخير تحقيقات بسياري در زمينه درك پايه هاي نورولوژيك موسيقي در مغز انسان انجام شده كه پردازش و توليد موسيقي در نواحي مختلف مغزي چون قشر مغز، مناطق تحت قشري و مخچه صورت مي گيرد. البته اين مناطق تنها مخصوص درك يا توليد موسيقي نيستند بلكه با شبكههای غيرموسيقايي نيز همپوشاني دارند. بنابراين مي توان از تكنيك هاي موسيقي درماني نورولوژيك براي ايجاد پلاستيسیتي مغز به منظور درمان هاي توانبخشي استفاده كرد.
در دهههای اخیر درک ارتباط بین مغز و موسیقی به دلیل پیشرفت تکنیکهای نوروسایکولوژیک و تصویربرداری مغزی ارتقاء چشمگیری داشته است. همانطور که گفته شد موسیقی میتواند روی امواج مغزی اثر گذاشته و باعث تغییر در آنها میشود. غدهی تالاموس به عنوان مهمترین غده در مغز انسان محرکهای صوتی را دریافت کرده و به آنها پاسخ میدهد. غدهی هیپوفیز نیز که از تالاموس فرمان دریافت میکند به محرکهای صوتی موزون پاسخ میدهد و موجب بروز ترشحاتی میشود که نتیجهی آن آزاد سازی ماده آرامبخش به نام آندورفین است و با توجه به اینکه مهمترین اثر این ماده، تسکین درد و ایجاد سر خوشی است، باعث القای شادی در انسان میشود. همچنین موسیقی با ایجاد تحریک روی سیستم لیمبیک باعث تأثیرگذاری بر اعصاب خودمختار و واکنشهای بیوشیمیایی عضلانی شده و تغییراتی در شرایط فیزیولوژیک آنها ایجاد مینماید. موسیقی علاوه بر تأثیر روی ساختار بدنی، روی رفتار و روان نیز تأثیر میگذارد. پس میتوان گفت تأثیرات موسیقی، فیزیکی– روانشناختی- عاطفی- زیباییشناختی و فیزیولوژیکی است.
یکی از مهمترین دیدگاههایی که در رابطه با موسیقی درمانی مطرح است، دیدگاه نوروسایکوایمونولوژی است. موسیقی میتواند بر دو گروه از نوروترانسمیترها مؤثر باشد، گروه اول، نوروترانسمیترهایی که با اعمال جسمی مانند ضربان قلب، فشار خون و تنفس مرتبطاند و گروه دوم، نوروترانسمیترهایی که اعمال روحی و روانی را تحت تأثیر قرار میدهند. نتایج آزمایشات متعدد انجام گرفته روی افرادی که به موسیقی آرام گوش میدهند نشان داده است که سطح خونی اینترلوکین I و میزان ایمونوگلوبولین A در ترشحات بزاق آنها افزایش و میزان کورتیزول خونشان کاهش یافته است. اهمیت این مسئله در استفاده از موسیقی در بیماران مبتلا به نقایص ایمنی است.
طبق گفتهی محققان، موسیقی و نواختن ساز میتواند به یک تعامل پویا بین دو نیمکرهی مغز منجر شود و باعث ایجاد خلاقیت گردد. آنچه تا به امروز معلوم شده این است که ما در مغز جای خاصی برای درک موسیقی نداریم. بلکه درک طبقهبندی شدهی تحریکات موسیقایی در سطوح مختلف مغز و در شبکهای عصبی در هر دو نیمکرهی مغز انجام میشود و به طور خلاصه میتوان گفت قسمتهای زیادی از مغز در دریافت و پردازش اطلاعات موسیقایی دخیلاند. از طرفی مطالعات مغزی موسیقیدانان حاکی از آن است که پل ارتباطی بین دو نیمکره در مغز این افراد کاملتر از افراد عادی است. بنابراین موسیقی گذرگاههای موجود عصبی را تقویت کرده و باعث تقویت یادگیری و خلاقیت در افراد میشود. پژوهشگرانی که در زمینهی علوم اعصاب فعالیت میکنند براین باورند که موسیقی میتواند در ساخت و تقویت ارتباط بین نورونی قشر مغز و در واقع تکامل مغز مؤثر باشد. بنابراین گوشدادن به موسیقی باعث بهبود عملکردهای عالی قشر مغز مانند تمرکز و تفکر میشود.
در هنگام تولد برخی مسیرهای عصبی از قبل در سیستم عصبی نوزاد شکل گرفتهاند مانند مسیرهای عصبی مرتبط با کنترل ضربان قلب و تنفس. وقتی اطلاعات تازهای از محیط به نوزاد میرسد، مانند نور، صدا و تحریکات حس لامسه، مسیرهای عصبی جدیدی تشکیل میشود. یادگیریهای ذهنی و پیشرفت مهارتهای حرکتی نیز مسیرهایی را به خود اختصاص میدهد. نورونهایی که در این مسیر به کار گرفته نمیشوند، به تدریج از بین میروند. تصور میشود که موسیقی نیز به این طریق عمل کرده و باعث پیدایش و تقویت مسیرهای عصبی خاص میگردد. در واقع موسیقی باعث نوسازی مسیرهای عصبی و تقویت چرخههای نوروترانسمیتری بین نورونها میگردد. گرچه این چرخهها عمدتاً با ایجاد مهارتهای فیزیکی که برای نواختن آلات موسیقی نیاز است به وجود میآید، ولی گوش دادن به موسیقی به تنهایی نیز باعث ایجاد ارتباطات بین نورونی پیچیده در قسمتهای بالاتر سیستم عصبی مرکزی که مربوط به تفکر میباشد، میگردد.
به طور طبیعی، مغز و سیستم عصبی انسان دارای عملکرد ریتمیک است، این عملکرد ریتمیک دستگاه عصبی در سه سطح اعمال میشود، اولین سطح، الگوی ریتمیکی است که در فرستادن سیگنالهای عصبی مشاهده میشود. دومین سطح شامل ترکیبات ادراکی از محرکهای ریتمیک است مانند ترکیب نور یا امواج صوتی با حرکات ریتمیکی مثل تکلم و تنفس. و در نهایت سومین سطح، شامل تعامل بین سیستم عصبی و سایر دستگاههای بدن است که دارای ریتم بیولوژیک هستند. بنابراین در صورت آسیب بخشی از مغز، ریتم طبیعی بدن و مغز صدمه دیده و فعالیتش مختل میشود، لذا بسیاری از ملودیهای ریتمیک میتوانند مغز را هماهنگ نگه دارند.
به علاوه شواهد بیانگر این امر است که اجراي حركات متناسب با موسيقي ميتواند سيستم نورونهاي آيينهاي را در مغز برانگيزد. عملكرد اين سيستم لازمهی به اشتراك گذاشتن توجه، عواطف و همدلي با ديگران ميباشد. اين سيستم شامل گروهي از نورونها است كه در بخش تحتاني كورتكس پيشاني، بخش تحتاني لوب آهيانهاي و شيار فوقاني گيجگاهي در مغز انسان قرار دارند. اين نورون ها در دو حالت بر انگيخته مي شود، هم در حين انجام يك فعاليت و هم در حين مشاهده اجراي فعاليت توسط ديگران. فعال شدن نورونهاي آيينهاي در بخش شنيداري ـ حركتي مغز فرد تنها با شنيدن موسيقي يا مشاهده نواختن آن توسط ديگران تأييدي بر اين امر مي باشد.